صدفصدف، تا این لحظه: 14 سال و 12 روز سن داره

صدفی نمک خونه

علاقه مندی های دخترم.

از بین تموم بازی هات بیشترین علاقه رو به درست کردن پازل هات نشون میدی حتی از لگو هم بیشتر بخاطر همین هم برات چند تا پازل گرفتم .خیلی لذت میبری که اونا رو درست کنی البته بیشتر مواقع دوست داری با هم درست کنیم. بازی با عروسکاتو هم خیلی دوست داری گاه خیلی جدی باهاشون صحبت میکنی و من میبینم دقیقا همون رفتار و گفتاری رو که تو خونه داریم تو هم با عروسکات داری. بازی حلقه ها و بولینگتو هم دوست داری. یه جیزی که یادم رفت اینکه خیلی یاد گیری رو دوست داری .کارت های بن بن بن 1 رو که باهات کار میکنم دیگه ول نمی کنی و هی میگی ازم بپرس وقتی تشویقت می کنم هم پیشتر لذت میبری. تازه نوشتن کلمه آب و کشیدن صورت رو هم خیلی خوب یاد گرفتی. ...
3 خرداد 1392

مهربونی های دخترم

از نظر ابراز احساسات فکر میکنم رتبه های اولو داری.خیلی راحت احساسات درونیتو بیان میکنی و این برای من که همیشه از ناتوانی در این زمینه رنج میبرم خیلی لذت بخشه.امیدوارم همیشه همینطور باشی. چند روز پیش که بردمت دستشویی و کارتو تموم کردی و من شستمت بهم گفتی : مامان شما خیلی مرهبونی که منو می شوری .خیلی مرهبونی مامان. دخترکم واقعا شرمنده شدم وقتی بخاطر همچین کاری به من لقب مادر مهربون و دادی. چند روزیه که یهو هوس میکنی منو بوس کنی اونوقت شروع میکنی خیلی با محبت لپ راست بعد چپ حالا پیشونی ،حالا چونه و اونوقته که دیگه مامان بی حوصله التماس میکنه که تو رو بخدا ولم کن. ...
3 خرداد 1392

دنیای سه سالگی

از همون لحظه که شمع تولد سه سالگیمو فوت کردم و تصمیم گرفتم وارد دنیای 4ساله ها بشم با خودم گفتم دیگه روزهای بچه خوب بودن و خوش اخلاق بودن و مطیع بودن تمومه.بعد از این باید خودی نشون بدم و این شد که از همون روز دیگه من بعداز ظهر ها که از خواب بیدار میشم با بد خلقی پا میشم.تو هر کاری دخالت می کنم .مدام میگم من من من .با دادا سپهر که دیگه نگو مثل دو تا دشمن خونی هم شدیم .البته گاهی به یاد اون روزگار بچه خوب بودن با هم مثل دوتا فرشته برخورد می کنیم اما سریع من از خواب غفلت پا میشم و دوباره جنگ و دعوا رو از سر میگیرم. دیگه منم مثل مامان باید همیشه دامن بپوشم دیگه گذشت اون زمونی که مامان به من لباس میداد تا بپوشم حالا خودم برای خودم تصمیم میگیرم...
3 خرداد 1392
1